آره بارون می یومد خوب یادمه ...
آره بارون می یومد خوب یادمه ...
مثه آخرای قصه ... اون جا که آدم می ره به رویا ...
آره بارون می یومد خوب یادمه ...
...
زیر لب زمزمه کردم ... کی می تونه دل دیوونه رو از من بگیره ... ؟!
اونقدر باشه که من دل و دستش بدم و چیزی نپرسم ...
دیگه حرفی نمونه ... بعد ه نگاهش ...
آره بارون می یومد خوب یادمه ...
یه غروب بود روی گونه هات دو قطره ... که آخرش نگفتی بارونه یا اشکه چشمات ...
دیگه فرقی هم نداره ... کار از این حرفا گذشتو ... دیگه قلبم سر جاش نیست
آره بارون می یومد خوب یادمه ...
خیلی سال پیش ... توی خوابم دیده بودم ... تو رو با گونه ی خیست ...
اون جا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات ...
اون جا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات ...
اون جا هم نشد ...
آره
بارون
می یومد
خوب یادمه ... !!
پی نوشت : این شعرو با صدای مهران مدیری از دست ندید ...