دست بردار از این در وطن خویش غریب
دست بردار از این در وطن خویش غریب
حال من دست خودم نیست ...
دیگه آروم نمی گیرم ...
دلم از کسی گرفته ...
که می خوام براش بمیرم...
Mozhi
17 مهر 1388 ساعت 23:30
آنقدر بی هم بودهایم
که با هم بودن
ما را از یاد برده است.
Mozhi
17 مهر 1388 ساعت 23:28
و باران شروع می شود
من
چتر ندارم...
تو را دارم
Mozhi
17 مهر 1388 ساعت 23:26