ای دیر به دست آمده بس زود برفتــی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنــــــگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنـــــگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فــــــــراق تو بر آسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستـــــی
ناکرده مـــرا وصل تو خشنود برفتی
هر روز بیفزود همی لطف تو با من
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
عبدالواسع جبلی
دلم که میگیرد به خودم وعده روزهایی را میدهم
که میگویند خوب است
همان روز هایی که سال هاست به امید آمدنشان تقویم را خط خطی میکنم.......
هر گاه کسی می آید سکوت فریاد می زند که روزی می رود.
و عادت کرده ایم به آمدن و رفتن ها...
خودمان هم از همین گردانه ایم.
نوشته شد.