(الان که دارم این پستو می نویسم دلم یه دنیا گرفته و اشکام داره می ریزه
وقتی صدای هق هق گریه های مردونتو شنیدم ... شکستم ... با جای خالیتون چه کنم؟ )
داداشم از این خونه کوچ کرد و کوله بار درد و غمشو تو یه خونه ی دیگه باز کرد ...
آرزو می کنم آرامشی که اینجا نداشتی ... اون جا داشته باشی ...
این پست تقدیم به تو ....
تا حالا شده لحظه ای از زندگی تو دوست داشته باشی .... یه لحظه ی کو تاه که تا چشماتو ببندی بیاد جلوی چشات ...
چند سال پیش بود اون روزایی که عاشق بودم و دلتنگ تو ...
رفته بودی سربازی ولی از اون جایی که خیلی بهت وابسته بودم دوریت خیلی اذیتم می کرد ...
واسه مرخصی اومده بودی ...یادته تو پیکان بابا داشتیم می رفتیم ...
داریوش می خوند آهنگی که می دونی خیلی راحت اشکمو دار می یاره
برادر جان نمی دونی ... چه دلتنگم ...
برادر جان نمی دونی چه غمگینم ...
نمی دونی نمی دونی ... گرفتار کدوم طلسمو و نفرینم ...
پشته چراغ قرمز وایستادیم ...تو چشمام نگاه کردی و برای چند ثانیه دستامو تو دستات گرفتی ...
نمی دونم یادته یا نه .. ولی من عاشق اون لحظه از زندگیمم...
یکی از لحظه هایی که هیچ وقت یادم نمی ره..
یادت باشه ما خیلی تنهاییم...تنها ترمون نکنی؟؟؟!!!!!
سلام ...
امیدوارم ... از صمیم قلب امیدوارم ... این محبت بینتون بمونه همیشه ...
از وقتی قالبت رو عوض کردی تا الان نمیتونستم بیام نظر بدم ، دلیلش هم این بود که وبلاگت تو اینترنت اکسپلورر نیمه لود میشه .
خیلی غمگینی چی شده مه آلود؟
سلام قربونت برم چشم قشنگ من...
دیدی چقدر تنها شدیم... حالا تو خونه فقط 3 نفریم...
توام بری که من میمیرم.....(حالا دیگه پست اختصاصی واسه داداشت مینویسی؟؟)
درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ جامعه ایران و جامعه شناسی آریائی http://aria20.blogsky.com با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید و در ضمن در نظر سنجی وبلاگ شرکت نمائید با تشکر همکار شما ماندانا