هر قصه ای با یکی بود و یکی نبود ...
آغاز می شود ...
که یکی بود و یکی نبود ...
یکی رفته بود ... و یکی مانده بود ...
مانده بود و گریه کرده بود ...
و من و تو یکی بودیم ... یکی بود.. یکی نبود
ادامه...
غریبه ء این روزها و آشنای سالهای گذشته اینهمه رنجیدگی بس نیست؟ هنوز دنبال چیزی برای نفرت بیشتر میگردی؟ ... دفتر های تو از این شعر ها پره با اینحال نوشتنش اینجا لذتبخش . . . لحظه همیشه گذراست و خاطره ماندنی و من بود و نبود و عشق و ابدیت را به گناهی میفروختم اگر خاطره همیشه گذرا میشد و لحظه ماندنی
غریبه ء این روزها و آشنای سالهای گذشته
اینهمه رنجیدگی بس نیست؟
هنوز دنبال چیزی برای نفرت بیشتر میگردی؟
...
دفتر های تو از این شعر ها پره با اینحال نوشتنش اینجا لذتبخش
.
.
.
لحظه همیشه گذراست و خاطره ماندنی
و من بود و نبود و عشق و ابدیت را به گناهی میفروختم
اگر خاطره همیشه گذرا میشد
و لحظه ماندنی
"غریبه واژه ی خوبی نبود برای صدا زدن کسی که یه روزی آشنا می دونستیش."
همه ی ترسم از این بود که تو خاطره بشی ...