فکر کنم باید یه رابطه ای بین
شکستن دل ... لرزش تن و قطره های سُرُم باشه... نه؟؟
قطره های سرم که چه آروم آروم می چکه ...
انگار که هیچ وقت نمی خواد تموم شه ...
و تو ...
تو که همیشه اون ور قطره هایی
تو که داری قطره ها رو می شماری و
نمی ذاری سرعتش از حد مجاز بیشتر شه ...
اینقدر زیاد که رگ هام بترکه ....
تا این کابوس لعنتی (بلا تکلیفی) تموم شه ...
تا دیگه قلبم هوس نکنه بازی در آره!! یاد تو بیفته ...
قطره ها می چکه و من خوابم می ره تو رو تو خواب می بینم
که داری قطره ها رو می شماری ۱۰۰۰
۱۰۰۱
......
و من هنوز تنم می لرزه ... و قلبم ... قلبی که این روزا چه مشکل می زنه ....
از خواب می پرم دوباره ... دوباره ...و باز همون قصه همیشگی ... تکرار و تکرار و تکرار
هنوز نمی دونم تو اون نوار قلب لعنتی به جز تو چی نوشته
که دکتر دائما تکرار می کنه داره از دست می ره
داره از دست می ره
وتو هنوز باور نداری که آروم اومدن این قطره ها چه زجری داره!!!!
قطره هایی که تمومی نداره!
و اشک های من ....
و سرم های من !!!
سلام.
این روز ها احساس می کنم خیلی از اطرافیانم و شاید خودم دردی مثل تو دارند .
:(
وتو هنوز زندگی را می شماری کسی که ان شمارشهارا دیده باشه هر لحظه زندگیش زیبا میشه
عین شعر تو که زیبا بود
انگار داشتم خودمو می دیدم :(