مهربون مه آلود

دست بردار از این در وطن خویش غریب

مهربون مه آلود

دست بردار از این در وطن خویش غریب

شاخه گلی برای مزار

از باغ می برند چراغانی ات کنند ... 

 

تا کاج جشن های زمستانی ات کنند ... 

 

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار ... 

 

تنها به این بهانه که بارانی ات کنند ... 

 

یوسف!به این رها شدن ار چاه دل مبند ... 

 

این بار می برند که زندانی ات کنند ... 

 

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی ... 

 

شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند ... 

 

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست ... 

 

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند ... 

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست ... 

 

گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند ... 

 

.....................................................  

 

فاضل نظری

نظرات 5 + ارسال نظر
Mute Vision 7 بهمن 1388 ساعت 15:56 http://mute-vision.blogspot.com

حکایت بدیه .
این که یه وقتها زیر چیزهایی که خوبن بدی رو میبینی که پنهان شده و منتظره سر فرصت خودشو نشون بده .

نمیدونم دارم به نسبیت تو همه چی معتقد میشم.

alimahrooz 7 بهمن 1388 ساعت 17:21 http://www.byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی خوب وقشنگی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مور فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش. منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا اپلود ؟ ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

[ بدون نام ] 10 بهمن 1388 ساعت 14:33

فکر نمیکنی درستش این باشه که پایین نوشته هات بنویسی که نویسنده یا شاعرش کی بوده؟؟

چرا اون جوری هم خوبه ولی همیشه همه ی شاعر ها رو نمی شناسم شاعر این شعر آقای فاضل نظری هست ممنون از نظرت

[ بدون نام ] 14 بهمن 1388 ساعت 19:50

اونجوری هم بنویس شاعرش رو نمیشناسم اما اینایی رو که میشناسی بنویس
زشته
:)

Mute Vision 19 بهمن 1388 ساعت 03:28 http://mute-vision.blogspot.com

چرا نمی نویسی ای مهربون مه آلود ؟ :)
ما منتظریما .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد